دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سر سری آمد و رفت...
ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد ، دلم قفل بود ! کسی قفل قلب مرا وا نکرد...
یکی گفت :
چرا این اتاق پر از دوده و آه است...
یکی گفت :
چرا دیوارهایش سیاه است...
یکی گفت :
چرا نور اینجا کم است...
و آن دیگری گفت :
و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است...
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری و من تازه آن وقت گفتم : خدایا تو قلب مرا می خری ؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست...
و من روی آن در نوشتم : ببخشید ، دیگر برای شما جا نداریم . از این پس بجز او کسی نداریم...!!!
طعم خيس اندوه اتفاق افتـــاده يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
ﯾﮑﻪ ʓʋﻓﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧʋﺍﺏ ﻣ@ﺸﻮﺩ ( ﺍﺯ ﺧ@ﺎﺑﺎﻧﺶ ﮔʋﻓﺘﻪ ) ﺗﺎ ( ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ )
برنده متعهد میشود. بازنده وعده میدهد.
30774 بازدید
7 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
26 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian