دستمال کاغذی به اشک گفت
قطره قطره ات طلاست
یکم از طلای خود حراج می کنی؟
عاشقم با من ازدواج می کنی؟
اشک گفت:ازدواج اشک و دستمال کاغذی!
تو چه قدر ساده ای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله می شوی
چرک می شوی و تکه ای زباله میشوی
پس برو و بی خیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط
دستمال باش!
*
دستمال کاغذی
دلش شکست
گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن نازک و سفیدش دوید
خون درد!
*
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او ولی مثل دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگر چه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
قطره های اشک کاشت
طعم خيس اندوه اتفاق افتـــاده يـــــه آه خداحافظ ، يه فاجعه ساده
ﯾﮑﻪ ʓʋﻓﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧʋﺍﺏ ﻣ@ﺸﻮﺩ ( ﺍﺯ ﺧ@ﺎﺑﺎﻧﺶ ﮔʋﻓﺘﻪ ) ﺗﺎ ( ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ )
برنده متعهد میشود. بازنده وعده میدهد.
30793 بازدید
26 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
45 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian